تصور کنید به دورِ گوی یا قلمرو درون آدمی دو نوار در حال چرخش هستند. یکی از این دو نوار به صورت افقی به دور گوی می چرخد که به آن «شالالود» می گوییم و دیگری «شالوم» نامیده می شود که به صورت عمودی به دور گوی در گردش است.
این دو نوار همچون هاله ای که به دور سیاره زحل در چرخش است مدام در حال گردش به دور گوی ما هستند و از گردش آنها تأثیراتی بر گوی و در نهایت بر احوال آدمی وارد می شود.
احساسات و افکار مکنده ما، استرس ها و نگرانی ها، حقارت ها و ترس های ما همه در نوار شالالود هستند.
وقایع ناخوشایندی که در گذشته تجربه کرده ایم، اثراتی را در ذهن ما بر جای گذارده اند و تکرار آنها باعث ایجاد ثقل بیشتر یا انباشتگی هایی در بخش هایی از نوار شالالود گوی ما می شود.
میتوان اینطور تفسیر کرد که در چرخش شالالود، این انباشتگی ها، ضرباتی بر گوی فرد وارد کند. این ضربات به شکل احساسات مکنده و استرس و اضطراب در فرد تجربه می شود. هرچه ثقل های مکنده در شالالود پررنگ تر باشند، حملات احساسی بیشتری تجربه شده و همسویی با «قطب خبیث» نیز بیشتر می شود.
همانطور که اشاره شد در گوی آدمی نوار دیگری نیز وجود دارد که «شالوم» نامیده می شود که عمود بر گوی در چرخش است. در شالوم، احساسات دمنده، افکار نیک، آرزوهای زیبا، اهداف متعالی و ارزشمند فرد جاری است.
مکانیسم اثرگذاری شالوم بر گوی همانند شالالود است با این تفاوت که هر گاه ضربات ناشی از ثقل های موجود در شالوم را تجربه کنیم، احساسات و افکار دمنده و امیدبخش را در قلمرو وجود خود تجربه می کنیم و انرژی و انگیزه ما افزایش می یابد و با قطب طیب همسوتر می شویم.