اگر فقط با ذهن به این سوال بنگریم، ممکن است دچار سردرگمی و یا حتی ترس شویم.
برای رسیدن به جواب، شاید بهتر باشد بپرسیم که من که نیستم؟!
در ابتدای کودکی، ادراک ما از «خویشتن» محدود بر جسممان است، اما با گذر زمان و نقش بستن الگوهای بیشتر در ذهن ما، ادراک ما از «خویش» معطوف به این نقشها میشود.
گاه با این نقشها چنان یکی میشویم که «هویت» خودمان را نیز به اشتباه با آنها یکی میپنداریم.
نقشهایی مانند فرزند، مادر، پدر، دانش آموز، دانشجو، استاد، کارمند، مدیر و …
اما غافلیم که آنچه از «خویش» ادراک کردهایم مجموعه تصاویری است که ذهن ما در تراکنش با دنیای پیرامون، برایمان ساخته است.
حقیقت این است که ما نه جسم هستیم و نه ذهن !!!
ما «خویشتن» هستیم، ورای جسم و ذهن.
برای ادراک جایگاه خویشتن و تسلط بر دنیای درون، ضروری است که با رعایت بهداشت جسیمان و ذهنیان، تعادل میان آنها را برقرار کرده و حفظ کنیم.
پس فراموش نکنیم که «که» نیستیم و با خودمان تکرار کنیم: