Skip to main content

مفاهیم پایه


Browse the glossary using this index

A | B | C | D | E | F | G | H | I | J | K | L | M | N | O | P | Q | R | S | T | U | V | W | X | Y | Z | ALL

ا

اراده

اولین ابزار آدمی چیست؟

یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث چیره گی آدمیان بر اکثر اهل زمین شده، ساختن ابزارهای متنوع و استفاده از آن‌ها است. 

پس به اهمیت ابزارها و استفاده صحیح از آنها واقف باش 

اما ابزار یعنی چه؟

ابزار یا افزار به آنچه که برای انجام کاری مورد استفاده قرار گیرد، گفته می‌شود. 

به عبارتی، استفاده از آن است که انجام آن کار را ممکن ساخته و یا روند آنرا تسهیل می‌نماید. 

شاید گیر افتاده باشیم!

به قول پیر «آدمی ابزار سازی است که در اتاق ابزارش گیر افتاده است»

چراکه اولین و مهم‌ترین ابزارش را فراموش کرده‌ است!

چه بسا ما هم اولین ابزارمان را فراموش کرده و گیر افتاده‌ باشیم!

اما اولین ابزار آدمی چیست؟

سنگ؟ آتش؟ تیشه؟ کلنگ؟ نیزه؟ تفنگ؟ ... 

اولین ابزار آدمی، اراده است 

که آدمی بوسیله آن، ساختن ابزارهای دیگر برایش ممکن می‌شود.

و منشأیی فراتر از جسم و ذهن دارد.


ارتباط میان جسمیان و ذهنیان

اما آیا ارتباطی میان جسمیان و ذهنیان وجود دارد و جسمیان و ذهنیان بر هم تاثیر گذارند؟

همه ما تجربه کرده ایم که وقتی بدن ما دچار مشکلی می شود، کارکرد ذهن ما نیز کاهش می یابد.

پس میتوان نتیجه گرفت که تعادل جسمیان اثرگذاری مستقیمی بر تعادل ذهنیان دارند.

اما آیا ذهنیان نیز بر جسیمان اثر گذارند؟ 

وقتی به مواردی مانند اثر تلقین بر بدن و یا انرژی گرفتن از انگیزه هنگام انجام امور، نظر می کنیم تاثیر ذهنیان بر جسمیان نمایان می شود و وقتی خوب نظر کنیم در خواهیم  یافت که ظاهرا تاثیر ذهنیان بر جسمیان بسیار بیشتر از تاثیر جسمیان بر ذهنیان است!

برای درک میزان اثر گذاری ذهنیان بر جسمیان کافی است ادراک کنیم که ذهن همچون «سیستم عاملِ» جسم است و ذهنیان همچون اربابان بطن آسمان کاملاً بر جسمیان تسلط دارند.

اهمیت درک این مقوله از آن جهت است که بعد از شکل گیری یک الگو در ذهن ما و تبدیل شدن آن به رفتار ما، هیبات همان الگو در جسم ما نیز هویدا می شود.

به عنوان مثال اگر ذهن به الگوی دروغ گویی و فریبکاری مبتلا شود، جسم نیز تحت تاثیر این الگو شروع به ارسال پیامهای اشتباه به مغز کرده و اینگونه است که «فریبکاری» در میان جسمیان حلول کرده و همه جا را طوری آلوده می کند که گویی بدن ما تبدیل به دنیایی نا امن پر از فریب و دروغ شده که به دردهای مختلف مبتلاست.

* در این مواقع اکثرا اطباء از پیدا کردن علت درد، در جسم ناتوان می شوند.


اصلاح الگوها

فرایند آگاهانه اصلاح الگوها (از انکار تا اقدام)

افزایش فشارها و بازخوردهای اطرافیان، خودشناسی و یا تابیدن نوری به دنیای درون ما آرام آرام باعث می شود، با الگوهای ناصالح خود مواجه شویم. 

به طور کلی برای تغییر آگاهانه تمام الگوها سه مرحله را در پیش داریم:

1- انکار    2- اقرار     3-اقدام 


1- انکار: تا زمانی که نتوانیم یک الگوی ناصالح را در خودمان تشخیص دهیم، انکارش می کنیم. ممکن است اختلالات و مشکلات زیادی در روابط، عملکرد، سلامتی و تعادل ما ایجاد کند. اما گویی که از دیدنش ناتوانیم. 


مشخصه مرحله انکار این است که عامل مشکلات خود را در بیرون از خود جستجو می کنیم، یا به اصطلاح انگشت اتهام ما رو به بیرون است!


2- اقرار: در این مرحله، ما دست از فرافکنی برداشته و بدین ترتیب دیگر راهی برای فرار و انکار باقی نخواهیم گذاشت. 

معمولا اقرار با یادداشت شروع شده و با به زبان آوردن تکمیل می شود. در این مرحله دیگر ترسی از صحبت کردن در مورد آن الگو نداریم. 


3-اقدام آگاهانه: پس از اینکه به الگوی ناصالح خود اقرار کردیم نوبت به اقدام برای تغییر آن می رسد.


حال چطور می توانیم الگوی ناصالح را تغییر دهیم؟

آموختیم که الگوی ناصالح، الگویی است که ما را از صلح و تعادل در دنیای درون و برون دور کرده و از ما انرژی زیادی می‌گیرد. اما چطور می‌توانیم الگوهای ناصالح را تغییر دهیم؟

 1- شناسایی الگو: قدم اول این است که الگوهای ناصالح خود را شناسایی کنیم. برای این کار، لازم است به تکرار اتفاقات ناخوشایند در زندگی روزمره خود توجه کنیم و در پس آن، رفتارهای تکراری خود را یافته و عامل پنهان مشترک پشت آنها را کشف کنیم. سپس باید ادراک کنیم که چرا این الگو ناصالح است و چرا می‌خواهیم آن را تغییر دهیم؟

 2- کاشتن الگوی صالح: قدم دوم این است که کنار الگوی ناصالح یک الگوی صالح بکاریم. همواره باید توجه داشته باشیم که الگوها از بین نمی‌روند و تا زمانی که ما به آنها انرژی بدهیم در ذهن ما رشد می‌کنند.

پس باید برای ذهن انتخاب دومی را تعریف کنیم که در موقعیت‌های مشابه، امکان انتخاب دیگری را نیز داشته باشد. این انتخاب دوم همان الگوی صالحی است که باید ما را به تعادل نزدیکتر کند. در این مسیر می‌توانیم از نورداران خود کمک بگیریم.

 3- انتخاب الگوی صالح به تعداد 44 بار: در ابتدای مسیر، ممکن است بارها شکست خورده و از الگوی ناصالح قدیم خود استفاده کنیم ولی با جاری کردن اراده، کم‌کم احتمال انتخاب الگوی صالح در ذهن ما بیشتر می‌شود و اگر موفق شویم الگوی صالح را برای 44 بار متوالی انتخاب کنیم، آن‌زمان است که می‌توانیم ادعا کنیم که الگوی ما تغییر کرده است.

 4- تغییر به صورت U شکل: توجه داشته باشیم که تغییر صحیح به صورت U شکل است و به تدریج اتفاق می‌افتد و به زمان، صبر و شکیبایی نیاز دارد. نباید انتظار داشته باشیم که تغییرات، آنی و سریع اتفاق بیافتند.


الگو

زمینی غیرهموار و سنگلاخ را در نظر بگیر که به دلیل تکرار رفت‌وآمد، کم کم هموارتر شده و آرام آرام شیاری می شود که عبور را راحت‌‌تر و سریع‌تر می‌‌کند. 

این راحتی عبور، باعث می‌‌شود که ما خودآگاه یا ناخودآگاه برای رفت‌وآمد، انتخابش کنیم و این‌طور است که آن را ""مسیر"" می‌‌نامیم. الگو نیز مانند آن است.

الگو ها قالب هایی ناپیدا هستند که در ذهن ما ایجاد شده و ذهن برای انجام امور، از آنها استفاده میکند.

در اصل این الگوهای ذهنی ما هستند که نحوه واکنش ما به محرک های مختلف را تعیین میکنند و به نوعی پایه رفتارهای ما را میسازند.

هرچه بیشتر رفتاری را تکرار کنیم، الگوی مرتبط با آن رفتار هم در ذهن ما قوی تر شده و هر چه الگو قوی تر شود، عادت به آن رفتار هم بیشتر شده و اصلاح یا ترکش نیز سخت تر می شود.

بنابراین برای پیدا کردن الگوها، باید به رفتارها و تکرارهای زندگیمان توجه کنیم.




الگوی صالح، الگوی ناصالح

آموختیم که «الگوهای ذهنی» ما تعیین کننده نحوه  رفتار ما هستند.

حال باید پرسید که آیا همه این الگوها مفید بوده و باید مورد استفاه قرار گیرند؟

اول از همه باید دقت کنیم که چه ما بخواهیم چه نخواهیم ذهن ما از الگوهایی که درش نقش بسته، برای انجام امور استفاده خواهد کرد که این استفاده، باعث قوی تر شدن آنها می شود.

 اما براستی، کدامیک از آنها صالح و کدامیک ناصالح هستند؟

الگویی که ما را به صلح و تعادل در دنیای درون و هماهنگی با دنیای بیرون هدایت کند، «الگوی صالح» نامیده میشود. چنین الگوهایی، ما را به «کل واحد» متصل کرده و به نوعی به ما انرژی میدهند، پس به آنها الگوهای «دمنده» هم میگوییم

صداقت با خود، ادب، احترام به والدین، صبر، پذیرش و شکرگزاری نمونه هایی از الگوهای صالح هستند.

و بر عکس، به الگویی که ما را از صلح و تعادل دور کند، «الگوی ناصالح» میگوییم. چنین الگوهایی انرژی درونی ما رو می بلعند، پس به آنها الگو های «مکنده» نیز میگوییم.

دروغ، منیت، غیبت، دو رویی، حرص و آز، نمونه هایی از الگوهای ناصالح هستند.




الگوی یَکران (موبیوس)

نواری است که دو لبه آن بر هم قرار گرفته و حلقه‌ای را به وجود می‌آورد. البته باید یک لبه انتهایی قبل از اتصال به لبه دیگر نیم دور چرخانده شود. می‌توان بین هر دو نقطه از سطح این نوار، بدون قطع کردن لبهٔ آن، خط ممتدی کشید. بنابراین نوار موبیوس فقط یک سطح و فقط یک مرز (لبه) دارد

خاصیت یکران می‌گوید هر نقطه‌ روی سطح موبیوس هم «درون» است و هم «بیرون». 

الگوی یکران به ما کمک می کند که بسیاری از مفاهیم عالم معنا و ارتباطات بین آنها را بهتر درک کنیم.




امکان الوجود

نقطه آغاز وجود کجاست؟

پادشاهِ بی‌کران که غیر از او هیچ نبود، میل می‌کند تا کرانی را خلق کند تا وجودات در آن «امکانِ وجود» یابند. 

پس بر بخش ناچیزی از خودش، کرانی خلق فرمود تا سرعت و قدرت کاهش یافته و «امکان الوجود» پدید آید. یعنی وجودی که وجودات بتوانند در آن امکانِ وجود داشتن، پیدا کنند.

هر آنچـه که تحت عنـوان وجـود (هستی) و عـدم (نیستی)، می‌شناسیم در داخل امکان‌الوجود قرار دارند. 

بر طبق افسانه‌های باستانی، پادشاهی که امکان الوجود را خلق فرمود، وجودی را نیز در آن آفرید که چون خودش باشد و بدین ترتیب بی‌کرانی را در کرانی جای داد و اینطور «آدم» شکل گرفت.


مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم




ب

بهداشت جسمیان

آموختیم که خویشتن برای حلول در هر دایمنشنی نیاز به مرکب‌هایی متناسب با آن دایمنشن دارد و یکی از آن مرکب‌ها در بُعد حاضر، همین کالبد جسمانی ماست.

و همینطور آموختیم مرکب جسمانی یا همان سرزمین جسمیان ما، ساکنانی دارد که در قلمرو پوست ما زندگی می‌کنند که در اصل مجموع واحد آنها را به عنوان بدن یا همان کالبد جسمانی می‌شناسیم.

اما واقعاً آنها که هستند و از کجا آمده‌اند؟

حقیقت بسیار مهمی که اغلب از آن غافل هستیم این است که بدن ما حاصل همان چیزی است که که تا به حال میل کرده‌ایم!

به عبارتی، بخشی از هر آن چیزی که تا به امروز خورده‌ایم، به جمع مردمان جسم ما پیوسته و مابقی از قلمرو وجود ما خارج شده و به چرخه‌های دیگری پیوسته‌اند.


متأسفانه اغلب اوقات ما توجه لازم را به جسمیان خود نداشته و چون حاکمی مستبد که از حال مردمان خود بی‌خبر است، از حال آنها بی‌خبریم! 

و معمولا این بی‌خبری تا زمانی ادامه می‌یابد که عدم تعادل در بخشی از آنها هویدا شده و  به حدی برسد که به درد آیند و شروع به ناله و فریاد و اعتراض کنند، تازه آن زمان است که متوجه وجود آنها شده و به اهمیت این توجه پی می‌بریم.


پس در حقیقت جسم ما، معبدی است برای حلولِ ما و ساکنینی دارد که باید به تعادل آنها توجه کرده و از آنها نگهداری نمود.

به نظر شما، چطور این کار را انجام دهیم؟

باید به هر نحو ممکن، این معبد را تمیز و ارتباط بین ساکنین آن را متعادل نگه داریم. برای اینکار می‌بایست توجه کنیم که چه کسانی را برای زندگی در آن، به خود وارد می‌کنیم.


پیش از میل کردن هر چیزی، چه نوشیدنی و چه غذا، اندکی درنگ کرده و به دو نکته توجه کنیم:

1- توجه به اینکه آنچه می‌خواهیم میل کنیم از کجا تهیه شده است و چه فرایندی را طی کرده است تا به ما برسد؟

2- به این موضوع توجه کنیم که آیا واقعا می‌خواهیم آنها بخشی از ما شوند؟


علاوه بر رعایت موارد فوق، اکیدا توصیه می شود به موارد نیز توجه کنیم:


1- به خلوص انرژی موجود در آنچه می خوریم و هماهنگی آن با جسمیانمان توجه کنیم.

خلوص: باید توجه کنیم که در فرایند آماده شدنِ آنچه میل می کنیم «ظلمی» جاری نشده باشد، وگرنه همان ظلم وارد دنیای درونمان شده و تبدیل به الگو می شود! 

امان از روزی که معبد تن را با ظلم انباشته کنیم!

هماهنگی: باید تا جای ممکن از مواد غذایی تازه ای استفاده کنیم که در منطقه محل سکونتمان و یا نزدیک به آن، عمل آمده باشند. 


2- آب پاک بنوشیم.

آموختیم هر چیزی از شعور، و خود شعور از هوش و حافظه تشکیل شده است، بر همین قاعده آب نیز دارای حافظه است و میتواند آنچه که در مسیرش تجربه می کند را به خاطرش بسپارد. پس نیکتر آن است آبی بنوشیم که کمترین میزان آلودگی حمل می کند.

نکته: می توانید از سرچشمه های سالم در طبیعت، آب نوشیده و یا از آب تقطیر شده استفاده نمایید.


3- از رقص با فرشته O (اکسیژن) غافل نشوید. 

برای اینکار کافی است با تمام ریه تنفس کرده و به جریان تنفس خود توجه کنید.

 اگر در شهرهای بزرگ زندگی می کنید، سعی کنید علاوه بر استفاده از دستگاه تصفیه هوا در منزل، حداقل دو بار در هفته به طبیعت رفته و حین پیاده روی،  هوای پاک را با تمام ریه استنشاق کنید. 

نکته : پیاده روی در طبیعت هم برای تعادل جسمیان و هم برای تعادل ذهنیان بسیار مفید است.


4- ورزش کنید و خسته شوید.

برای ایجاد اتحاد در جسمیان لازم است تا آنها را به انجام فعالیتی مشترک تشویق کنیم، در این راستا نیک است که حداقل سه بار در هفته و هر بار حداقل 15 دقیقه، چنان ورزش کنیم که شعورهای ناهماهنگ در بدن، بر آب سوار شده و از طریق عرق کردن، معبد ما را ترک کنند.

نکته: از خسته شدن نهراسید و با ورزش صحیح جسمیان خود را خسته کنید!


بهداشت ذهنیان

ذهنیان: همه ساکنین ذهن را، ذهنیان می‌نامیم. در اصل ذهنیان، همان الگوهای ما هستند که قبلا کمی با آنها آشنا شده‌ایم.

حال، چگونه ذهنیان را از آلودگی‌ها دور نگه داریم؟

الف- کنترل ورودی‌ها     ب- کنترل خروجی ها


کنترل ورودی‌ها

در هر شبانه‌روز انبوهی از اطلاعات، بدون هیچ فیلتری وارد ذهن ما می‌شوند. به‌نوعی هر آنچه که می بینیم و یا می شنویم، همچون بذری در ذهن ما کاشته شده و تا زمانی که شرایط مناسب فراهم است، رشد می‌کنند. پس لازم است به صورت پیوسته از ورودی‌ها مراقبت کرده و آلودگی‌ها را از آن بزداییم. 

برای اینکار بهتر است با این دو توصیه شروع کنیم:

توصیه 1- از دریافت ورودی‌های نامناسب حذر کنیم.

چه تصاویر و فیلم‌هایی می‌بینیم؟ چه اخباری را دنبال می‌کنیم؟ چه موسیقی‌هایی را می‌شنویم؟ اگر می‌خواهیم، ذهن متعادل‌تری داشته باشیم، لازم است خوراک سالم‌تری برای خود فراهم کنیم! 


برای اینکار می‌توانیم با کاهش زمان استفاده از رسانه‌های اجتماعی شروع کنیم.

اطلاعات زیادی در رسانه‌های اجتماعی وجود دارد و این وظیفه ماست که تعیین کنیم مایلیم چه چیزی را ببینیم. اگر حواسمان نباشد، آرام‌آرام  تبدیل به مصرف کننده‌ای برای  اهداف تبلیغاتی کارگردانان پشت صحنه خواهیم شد. 


2-از جمع‌های ناصالح دوری کنیم

زمانی که کلام ناصالحی را می‌شنویم، آن کلام، ارتعاش نامناسبی را وارد دنیای درون ما می‌کند و دیر یا زود ذهنِ ما آن ارتعاش را در کلام و رفتارمان کپی خواهد کرد. 

پس زیباتر است، از جمع هایی که غیب، بدگویی و دروغ در آنها رایج است، فاصله بگیریم و زمان خود را با جمع‌های صالح‌تر بگذارنیم.

*** در جمع‌های خانوادگی، برای پرهیز از غیبت و بدگویی، بهتر است جمع را به یک فعالیت مثبت همچون بازی کردن ترغیب کنیم. 


بخش دوم: کنترل خروجی ها


آموختیم که چگونه می توانیم  ورودی های ذهن خود را کنترل کنیم. اما برای بهداشت ذهنیان لازم است به کیفیت «خروجی ها» نیز توجه کنیم.

اما چطور این کار را می کنیم؟

برای اینکار فرض کنید ما نوازنده ای هستیم که هر لحظه در حال نواختن موسیقی با نت های موجود در دنیای درونمان و انتشار آن به پیرامونمان هستیم.

ما «حال درون» خود را که حاصل احساسات و افکارمان است، از طریق کلام و رفتار خود در دنیای پیرامون منتشر می کنیم. گویی در هر نفس، افکار و احساسات ما، چه مکنده چه دمنده، سوار بر دم و بازدم ما شده و در عالم منتشر می شوند. 

حال چطور خروجی هایمانرا پالایش کنیم؟

برای اینکار بهتر است با این چهار توصیه شروع کنیم.


1- کلام را هرز استفاده نکنیم!

آنچه در درون ماست از طریق کلام و لحن ما به دنیای پیرامون راه پیدا کرده و منتشر می شوند و کائنات به تناسب با آن به ما پاسخ می دهد. پس کلام را نابجا، ناصحیح و یا نازیبا استفاده نکنیم و نیک گفتار باشیم!


2- مثبت اندیشی را بیاموزیم و نیک پندار باشیم!

متاسفانه اغلب افکار ما در شبانه روز مکنده یا همان منفی هستند! باید یاد بگیریم که به اتفاقات و نتایج مثبت نیز تفکر کنیم و اینطور مثبت  اندیشی را در ذهنمان تقویت کنیم. 

به قول جناب مولانا

گر گل است اندیشه تو، گلشنی

ور بود خاری، تو هیمه گلخنی


3- الگوهای ناصالح خود را اصلاح کرده و نیک کردار باشیم!

آموختیم که برای تغییر رفتار لازم است الگوهای ناصالح پشت رفتارهایمان را شناسایی کرده و آنها را با الگوهای صالح جایگزین کنیم.


4- شکرگزاری را تمرین کنیم!

اگر خوب دقت کنیم در می یابیم که اغلب اوقات، تمرکز ما روی نداشته هایمان است، به نوعی این الگو در ذهن ما شکل گرفته که باید همیشه «طلبکار باشیم» تا چیزی به ما داده شود و اینگونه است که از داشته ها و برکاتی که در زندگی مان جاری است، غافل مانده و زندگی را به کام خود و عزیزانمان تلخ می کنیم. 

به قول جناب مولانا

سعی شکر نعمتش قدرت بود

جبر تو انکار آن نعمت بود

شکر قدرت قدرتت افزون کند

جبر نعمت از کفت بیرون کند


فراموش نکنیم که پالایش ورودیها و خروجی امری دائمی است و به وسیله آن است که می توانیم صاحب ذهنی متعادلتر و زیباتر شویم.


سه الگوی صالح که نیاز داریم در ذهنیان خود پرورش دهیم!

آموختیم که برای اصلاح «الگوهای ناصالح» لازم است که در کنار آنها «الگوهای صالح» بکاریم و از آنها استفاده کنیم تا جایگزین الگوهای ناصالح شوند.

در ادامه با سه الگوی صالح آشنا خواهیم شد که اگر آنها را بکاریم، بسیاری از الگوهای ناصالح ما را در مسیر اصلاح قرار خواهند داد:

1- صداقت با خود:

صداقت داشتن با خود، یعنی چشمان مان را نسبت به وقایع، بینا و دلهامان را نسبت به حقایق باز نگه داریم؛ اما متاسفانه اغلب برای فرار از مسئولیت دروغ گفتن را انتخاب کرده و اینطور در بند دروغ‌های خود گرفتار می‌شویم و زمانی که دروغ در ما به عادت تبدیل شود، دیگر تشخیص واقعیت از غیرواقعی‌ها برایمان دشوار و چه بسا غیر ممکن خواهد شد.

* صداقت با خود، باعث باز شدن «چشم الگوبین» ما می شود 

* صداقت با خود باعث افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس در ما می شود

* صداقت با خود باعث داشتن احساس بهتر، نسبت به خودمان می شود 


2- ادب:  ادب به معنای عدم فراموشی نسبت به «حضور در محضر اوست». ادب دیدن «کلِ واحد» و کنار گذاشتن منیت است. ادب رعایت حدود و مرزها و کران هاست. ادب باعث می شود ظلم نکنیم و قدر و اندازه خود را بشناسیم.


هر چه بر تو آید از ظلمات و غم 

آن ز بی باکی و گستاخی ست هم

هرکه بی باکی کند در راه دوست

ره زن مردان شد ونامرد اوست

«مولانا»


3- حرمت حروف را نگاه داریم!

به کلام خود توجه کنیم و از به کاربردن حروف و کلمات مکنده و هرز بپرهیزیم و ادراک کنیم که اثرات کلام ما تا ابد در عالم منتشر می شود. 

پس به قدر نیاز از کلمات استفاده کنیم، از زیاده گویی بپرهیزیم و سکوت را تجربه کنیم!

کم گویم و بجز مصلحت خویش مگویم

چیزی که نپرسند؛ از پیش مگویم



بوران

آیا تابه‌حال در «بوران» گیر کرده‌اید؟ فرض کنید که در حال کوهپیمایی برای فتح قله هستیم که ناگهان ابرها جلوی تابش نور خورشید را گرفته و هوا بورانی می‌شود. در این حالت شعاع دید ما بسیار محدود شده و در معرض تردید و استرس و نگرانی قرار خواهیم گرفت، زیرا اگر راه صحیح را نیابیم ممکن است به دره سقوط کنیم.

به همین گونه نیز در مسیر زندگی، هنگامی که به سمت خواسته‌های خود در حرکتیم،  در معرض بوران‌های مختلف قرار می‌گیریم.

در چنین احوالی، ادراک ما از دنیای اطراف محدود شده و انگار گم و گنگ شده‌ایم. به هر طرف که نگاه می‌کنیم جز بر شک و دودلی ما افزوده نمی‌شود و نمی‌توانیم تشخیص دهیم که رو به کدام سو هستیم. نمی‌دانیم به سمت نور هستیم یا تاریکی، سوی  قطب طیب هستیم یا سوی قطب خبیث!

زندگی پر از این بوران‌های ارزشمند است. ارزشمندی آنها از این جهت است که باعث می‌شوند ما میزان آگاهی و اراده خود را محک زده و قدرت انتخاب خود را بیازماییم. به‌طور کلی بوران فرصتی است برای رشد، فرصتی برای اینکه خویش را به عنوان صاحب اراده و اختیار بازشناسی کنیم. 

در بوران‌ها، درگاه‌هایی باز می‌شود که اگر موفق به شناسایی و عبور از آن‌ها شویم می‌توانیم از چرخه تکرارهای دایره‌وار، پله به پله خارج شویم.

راز خروج از بوران استفاده از نورامان است یعنی از آگاهی و ابزارهایی که یاد گرفته‌ایم استفاده کنیم. اگر از آگاهی‌مان استفاده نموده و همسویی با امواج طیب را انتخاب کنیم، می‌توانیم به سمت «نوران» حرکت کرده و  اگر ابزارهای خود بکار نگرفته و با امواج خبیث هم‌راستا شویم، به سمت «کوران» سقوط خواهیم کرد و خواب نسیان بر ما مستولی خواهد شد.



پ

پادشاه بی کران

برای درک این مبحث از مثالی استفاده می کنیم. می‌دانیم که الکترون در فاصله معین و با سرعت بسیار بالایی به دور هسته اتم می‌چرخد. این سرعت چنان بالاست که به نوعی ما را با ابر الکترونی مواجه می‌کند، یعنی به‌عبارتی ما هم الکترون را در نقطه الف داریم هم در نقطه ب.

حال همان الکترون را طوری تصور کنید که چنان سرعتش افزایش یافته که دیگر نه تنها به دور هسته نمی‌چرخد بلکه همزمان در همه جا حضور دارد! 

چه اتفاقی خواهد افتاد؟

هیچ چیز جز خودش نمی‌تواند حضور داشته باشد چرا که هر آنچه حضور داشته باشد در برخورد با او، از او خواهد شد. به نوعی آن الکترون به یک سوپرالکترون بی‌کران تبدیل شده است. بی کران یعنی آنچه که هیچ محدودیتی ندارد اما هست. 

آیا چیزی هست که بی کران باشد؟ 

ادیان و فرهنگ‌های مختلف به‌نوعی خدای بی‌کرانی را ترسیم کرده‌اند و اسامی مختلفی به او نسبت داده اند: خدا، یهوه، الله، God و …

برای اینکه گمراه نشده و میان این اسامی به اختلاف برخورد نکنیم، به آن بی‌کران، «پادشاه» می گوییم. بنابراین منظور ما از پادشاه، اشاره به بی‌کرانی دارد که وجود و کران‌ها را آفریده است و بر آنها احاطه کامل دارد.




ت

تعادل

مفهوم تعادل چیست؟

برای ادراک مفهوم تعادل، صحنه رقصی را در نظر بگیر که در آن، هر کدام از حاضرین در حال چرخش‌اند و با هر چرخش، محدودیت جدیدی را برای دیگری رقم می‌زنند. 

در این صحنه حاضرین اینقدر نسبت بهم دور و نزدیک شده یا باهم برخورد می‌کنند که سرانجام با یافتن مسیری مناسب برای حرکت، به نظمی پایدار می‌رسند. 

این نظم پایدار به نوعی، همان تعادل است که در این صحنه برقرار شده.

پس می‌توان گفت تعادل یک نظم پویا بین اجزای صحنه است، به نحوی که همگی در بهترین موقعیت بقاء در احوالات خودشان، نسبت به دیگری قرار گرفته باشند.


حالا اگر قلمرو درون خود را نیز مانند همان صحنه رقص تصور کنیم، اجزای این صحنه کالبدهای مختلف ما هستند، کالبدهایی مانند جسم، ذهن و احساس، که مدام در حال برقراری ارتباط با یکدیگرند.

اگر این کالبدها به ارتباطی پایدار باهم برسند، قلمرو وجود ما نیز متعادل خواهد شد. 

به عبارتی اگر کالبدهای مختلف درون گوی ما در یک هم‌رقصی و هماهنگی با هم باشند، آنچه که ما تجربه می‌کنیم تعادل است که حاصل آن

در کالبد جسم، تندرستی؛ 

در کالبد ذهن، هوشیاری و سرزندگی

و در کالبد احساس به شکل احساسات دمنده‌ای چون آرامش، شادی و رضایت بروز می‌کند.


تمرین تمرکز

یکی از اصلی ترین تمرین ها در دنیای 44، تمرین تمرکز می باشد که برای رسیدن به تسلط ذهن و بیداری، آرامش ذهنی، بالارفتن توجه، کاهش استرس، بهبود حافظه و افزایش خلاقیت به ما کمک می کند.

ذهن همچون یک اسب رام نشده است و برای رام کردنش نیاز داریم اراده را جاری کنیم و زمان و انرژی صرف کنیم. برای کنترل ذهن، آن را در میدان دایره سفید نگاه می داریم تا حرکتش محدود به آن محدوده شود و اینگونه رام شود.

زمان حال ادراکی هست که ما از "آن" داریم. ما با نگه داشتن ذهن در دایره، در واقع توجه‌مان را در "آن" های متوالی نگه می‌داریم و اجازه نمی‌دهیم ذهن به تصاویر گذشته یا آینده برود.

این ما هستیم  که از جایگاه خویشتن تعیین میکنیم ذهن کجا رود. 

زمانی که ذهن در گذشته و آینده پرسه میزند در حال مصرف کردن انرژی است اما زمانی که ما اراده می کنیم و آن را در محدوده دایره سفید نگاه می داریم، در عین اینکه مقداری انرژی صرف نگه داشتنش میکنیم در حال ذخیره کردن انرژی هم هستیم، چون ذهن انرژی را در پرسه هایش تلف نمیکند و این انرژی را میتوانیم به اموری که ما (خویشتن) میخواهیم، صرف کنیم.

و اما دایره سفید چیست؟

دایره سفید بعدی ندارد، سویی ندارد، ما  ذهن را در این دایره نگاه می داریم که به سویی نرود. دایره سفید درگاهی است برای وصل شدن به دل مان. در اصل ما داریم روی «درگاه دل» تمرکز می کنیم. تمرین تمرکز کمک می کند چشم دل ما کم کم باز شود. توضیحات تکمیلی روند تمرین تمرکز در این ویدیو بصورت مفصل آمده است.


ج

جهان‌های دوگانه

پیشتر با مفهوم «امکان الوجود» آشنا شدیم، کرانی که پادشاه خلق کرد تا وجودات امکان وجود یابند.

اگر امکان الوجود را دایره‌ای تصور کنیم، لایه مرزی این دایره را «باند اتحاد» یا «شالیک» می‌نامیم، که «خویشتن‌های خویش» در آن حضور دارند. 

از این باند که گذر کنیم وارد «جهان‌های دوگانه» می‌شویم، جهان‌هایی با قطب‌های متضاد که در نگاه اول با هم در جنگ‌اند ولی در حقیقت هر دو در هماهنگی کامل با باند شالیک بوده و به نوعی متحد هم هستند.

سرما و گرما پایه تضاد این قطب‌ها را شکل می‌دهد و بر تمام ساکنین آن تأثیر گذارند.

اما در جهان‌های دوگانه دو  قطب دیگر نیز وجود دارند که فقط بر مختارین اثر گذارند. (منظور از مختارین، آنهایی هستند که دارای اختیار و اراده بر خواستنِ خواسته می‌باشند)

یکی از این دو قطب طیب نام دارد و دیگری خبیث، که معمولاً رهروان عالم معنا آنها را تحت عنوان نور و تاریکی می‌شناسند.

خَرفروشانه یکی با دگری در جنگند

لیک چون وانگری مُتَّفق و یک کارند
همچو خورشیدْ همه روزْ نظر می‌بخشند

مِثلِ ماه و چو ستارهْ همه شب سَیّارند



خ

خبیث و طیب

همانطور که آموختیم، در دایره جهان‌های دوگانه، وجوداتی که صاحبِ اختیار هستند تحت تاثیر قطب‌های طیب و خبیث واقع می‌شوند. 

به عبارت دیگر، هنگامی که به سمت خواستنِ خواسته‌های خود حرکت می‌کنیم، تحت تاثیر میدان گرانشی این دو قطب، واقع خواهیم شد.


قطب طیب 

هنگامی که خواسته ما همسو با اتصال و یک شدن با کل باشد، در موج طیب حرکت کرده و در محدوده امواج طیب و نورانی قرار خواهیم گرفت و احساسات دمنده‌ای را تجربه خواهیم کرد.  

قطب خبیث 

هنگامی که خواسته ما همسو با اتصال و یک شدن با یک جزء باشد، در موج خبیث حرکت کرده و در محدوده امواج نامتعادل و تاریک قرار خواهیم گرفت. اگر این حرکت از کنترل خارج شود، تاریکی ما را در بر گرفته و در چاه منیت سقوط خواهیم کرد.  آن هنگام است که ذهن در کنترل الگوهای ناصالح قرار گرفته و احساسات مکنده‌ای را تجربه خواهیم نمود. 

برای تشخیص اینکه به سمت طیب در حرکتیم یا خبیث کافی است به عمق احساسات خود توجه کرده و منشأ خواسته‌های خود یا همان نیت‌ها را واکاوی کنیم.


س

ساختمان آفرینش از دیدگاه دنیای 44

خالق متعال: واحد کاملِ بی کران 

خویشتنِ خویش: واحدِ کامل کران دار شده یا همان اولین واحد هر وجود. 

شعور: به حدودی که برای استفاده از انرژی در هر وجود تعریف می شود شعور می گوییم،شعور از هوش و حافظه تشکیل شده است.

خویشتن: فرزندان خویشتنِ خویش یا همان ""من"" های مشتق شده از شعورِ واحد که

در دایمنشن ها حلول کرده و صاحب احساس، ذهن و جسم و … می شوند.

به عبارتی هر آنچه در این دایمنشن می بینیم، فقط مَرکبی است که در آن، خویشتن ها از دایمنشن دیگری حلول کرده اند، درست مانند خودت و اما خود این خویشتن ها، حاصل تکثر "خویشتن خویش" شان هستند. 

برای درکش همه درختان را (کاج و سرو و تبریزی و ...) خویشتن هایی در نظر بگیر که از خویشتن خویشی تکثر یافته اند به نام "درخت"و یا همه آدمیان را (سیاه و سفید و زرد و سرخ و ...) خویشتن هایی در نظر بگیر که از خویشتن خویشی تکثر یافته اند به نام " آدم"   

اگر خویشتن خویش را «کل» یا همان «یکِ واحد» هر وجودی در نظر بگیریم، خویشتن‌ها، فرزندان یا همان اجزاء این کل هستند. 

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند



ش

شالوم و شالالود

تصور کنید به دورِ گوی یا قلمرو درون آدمی دو نوار در حال چرخش هستند. یکی از این دو نوار به صورت افقی به دور گوی می چرخد که به آن «شالالود» می گوییم و دیگری «شالوم» نامیده می شود که به صورت عمودی به دور گوی در گردش است. 

این دو نوار همچون هاله ای که به دور سیاره زحل در چرخش است مدام در حال گردش به دور گوی ما هستند و از گردش آنها تأثیراتی بر گوی و در نهایت بر احوال آدمی وارد می شود. 

احساسات و افکار مکنده ما، استرس ها و نگرانی ها، حقارت ها و ترس های ما همه در نوار شالالود هستند.

وقایع ناخوشایندی که در گذشته تجربه کرده ایم، اثراتی را در ذهن ما بر جای گذارده اند و تکرار آنها باعث ایجاد ثقل بیشتر یا انباشتگی هایی در بخش هایی از نوار شالالود گوی ما می شود. 

میتوان اینطور تفسیر کرد که در چرخش شالالود، این انباشتگی ها، ضرباتی بر گوی فرد وارد کند. این ضربات به شکل احساسات مکنده و استرس و اضطراب در فرد تجربه می شود. هرچه ثقل های مکنده در شالالود پررنگ تر باشند، حملات احساسی بیشتری تجربه شده و همسویی با «قطب خبیث» نیز بیشتر می شود. 

همانطور که اشاره شد در گوی آدمی نوار دیگری نیز وجود دارد که «شالوم» نامیده می شود که عمود بر گوی در چرخش است. در شالوم، احساسات دمنده، افکار نیک، آرزوهای زیبا، اهداف متعالی و ارزشمند فرد جاری است. 

مکانیسم اثرگذاری شالوم بر گوی همانند شالالود است با این تفاوت که هر گاه ضربات ناشی از ثقل های موجود در شالوم را تجربه کنیم، احساسات و افکار دمنده و امیدبخش را در قلمرو وجود خود تجربه می کنیم و انرژی و انگیزه ما افزایش می یابد و با قطب طیب همسوتر می شویم.


ک

کالبد احساس

پیش از این یاد گرفتیم که قلمروی درون یا «گوی» ما شامل سه کالبد اصلی است: جمسیان، ذهنیان و احساسات.

با جسمیان و ذهنیان خود تا اندازه ای آشنا شدیم. حال چقدر کالبد احساس خود را می شناسیم؟

کالبد احساس، سرزمین رقص‌هاست و رهگذران این کالبد امواج بسیار ظریفی هستند که میان جسمیان و ذهنیان و مابقی کالبدها، در حرکتند. 

به طور کلی می توان احساسات را به دو دسته دمنده و مکنده تقسیم کرد. 

احساسات دمنده یا مثبت به ما انرژی می دهند همچون شادی و آرامش، احساس رضایت و یا حس اعتماد.

احساسات مکنده یا منفی از ما انرژی می گیرند، همچون غم، اندوه، ترس، خشم و اضطراب. 


بسیاری از ما از کودکی یاد گرفته ایم که برخی از احساسات خود را بروز ندهیم و آنها را سرکوب یا پنهان کنیم، اما این کار نه تنها باعث از بین رفتن آنها نمی شود بلکه باعث گسترش عدم تعادل در دنیای درون ما می شود. پس ضروری است آگاهی و شناخت خود را نسبت به احساسات مان افزایش دهیم.


برای آشنایی با کالبد احساس می توانیم با این دو مرحله زیر آغاز کنیم:

1- در آن های مختلف در طول شبانه روز لحظاتی را درنگ کنیم و به کالبد احساسات خود توجه کنیم!

2- در قدم بعدی باید تشخیص دهیم که احساسی که در آن لحظه تجربه می کنیم دمنده است یا مکنده!

و در نهایت توجه کنید و ببینید تمایل ذهن شما به ماندن در کدام یک از احساسات بیشتر است؟!



ایجاد تعادل بین احساسات دمنده و مکنده


با در نظر گرفتن نکات زیر می توانیم به سمت ایجاد تعادل بین احساسات مکنده و دمنده حرکت کنیم. 


1- پذیرفتن احساسات خود: باید بیاموزیم که به احساسات مان برچسب خوب یا بد نزنیم. بسیار مهم است که احساسات را همانطور که هستند بپذیریم و آنها را سرکوب یا پنهان نکنیم. هر احساس نشانه ای است که چیزی را در مورد دنیای درون مان به ما نشان می دهد و باید بتوانیم پیام پشت این احساسات را شناسایی کنیم. 

2- گذر دادن احساسات: احساسات همچون شعله شمع دائم در حال تغییر و گذر هستند و از یک آن به آنِ دیگر تغییر شکل می یابند، بنابراین نباید در حملات احساسی گیر افتاد و باید با استفاده از تکنیکها و گذر زمان آنها را گذر داد. 

برای این کار کافی است از جایی ورای شالوم و شالالود به آنها نگاه کنیم. در این جایگاه فقط شاهد احساسات هستیم و آنها را قضاوت نمی کنیم.

بلکه همانطور که هستند آنها را می پذیریم و از خود گذر می دهیم و اینطور است که از باده ای متنعم می شویم که ورای غم و شادی است. 


3- شناسایی منشأ احساسات خود: باید بیابیم که چه تصاویر، افکار و چه خاطراتی در پسِ احساسات ما هستند؟

اگر بتوانیم منشأ آنها را شناسایی کرده و آنها را تحلیل کنیم، قدم بزرگی را در راه تعادل خود برداشته ایم. بهتر است به یاد داشته باشیم که احساسات ما تحت تأثیر افکار درونی ما تقویت می شوند و این یعنی هرچه بیشتر به آنها توجه کنیم، پررنگ تر می شوند، بنابراین ضروری است که در بررسی منشاء احساسات، احتیاط لازم را برای عدم گیر افتادن در تله های احساسی به خرج دهیم.


نیک است که همواره به یاد داشته باشیم همانطور که ما جسم و ذهن خود نیستیم، احساسات خود نیز نیستیم، ما فراتر از کالبدها هستیم.  


غم و شادی برِ عارف چه تفاوت دارد

ساقیا باده بده، شادیِ آن کاین غم از اوست



کران

کران به معنای مرز، لبه و سرحد است. کران همان محدودیتی است که برای جدا کردن وجودات از هم باید وجود داشته باشد. به عبارتی گویی برای هر وجودی در عالم وجود محدوده ای در نظر گرفته شده است که کران آن وجود است. به عنوان مثال کران بدن ما پوست ما است. دیواری که خانه ما را از خانه همسایه جدا می کند کران خانه ماست.

در واقع در این عالم هر چیز محدوده و کرانی دارد، جایی شروع می شود و جایی تمام می شود و شناخت این محدوده بسیار مهم است.

اما کران های زیادی هستند که نادیدنی اند، مانند کران هایی در رفتار و کلام و نحوه ارتباط با دیگران قائل هستیم که این کران ها بر اساس تجربیات، آگاهی و ارزش های ما شکل می گیرند.




کوران

پیش از این با قطب های خبیث و طیب آشنا شدیم و یاد گرفتیم که وجوداتی که صاحبِ اراده و اختیار هستند تحت تأثیر این دو قطب واقع می‌شوند. 

زمانی که آدمی مکررا در بوران‌ها پشت به نور کند سرانجام وارد کوران می‌شود. کوران جایی در قلمرو وجود آدمی است که انتخاب‌های خبیثانه ثقل پیدا کرده و جاذبه این ثقل، مانع خروج ذهن او می‌شود. این بدان معناست که ذهن آدمی در نتیجه انتخاب‌هایش گرفتار شده! 

در کوران همه جا تاریک است، الگوهای ناصالح کنترل ذهن ما را به‌دست گرفته و احساسات مکنده‌ای همچون ناامیدی، غم و اندوه شدید، خشم، حیرانی و گمگشتگی، ریزبینی و … تجربه می‌شود، در این احوال است که «نسیان» بر ذهن آدمی غالب شده و «ادب» از کف می‌رود و آدمی میان امواج «منیت» و «طلبکاری» غرق می‌شود! 


اغلب کورانیان خود را قربانی کرده‌های دیگران می‌دانند و تبدیل به ظالمانی انتقام‌جو می‌شوند. 

کلید رهایی از کوران، وصل شدن به نور حضرت دوست است و این یعنی بهتر است از مثلث آگاهی استفاده کرده و از اولین خروجی دور بزنیم و به سمت نور درون‌مان باز گردیم.

به یاد داشته باشیم که فقط با «نور دلِ» خودمان است که می‌توانیم از کوران بیرون آمده، بوران‌ها را پشت سرگذاشته و به «نوران» برسیم. 

به قول جناب پیر: به دنبال دیوانه‌ای بگرد که فریاد می‌زند: «به خودآ، به خودآ…»


گ

گوی

اگر بخواهیم برای دنیای درون یا همان قلمرو وجود آدمی، شکلی را متصور شویم میتوانیم آنرا یک دایره تصور کنیم.دایره ای که همزمان هم مقعر است و هم محدب، به همین دلیل میتوانیم آنرا گوی بنامیم.

کالبدهای مختلفی در گوی ما هستند، که بنا بر دایمنشنی که در آن حلول کردیم، کارآیی پیدا می کنند.

سه کالبد اصلی در دایمنشن حاضر، کالبد جسم، کالبد ذهن و کالبد احساسات می‌باشند.


کالبد جسم، سرزمین جسمیان:

ساکنان این کالبد در قلمروی پوست بدن ما زندگی می‌کنند و به مجموع آنها کالبد جسمانی یا همان بدن می‌گوییم.


کالبد ذهن، سرزمین ذهنیان:

ساکنان این کالبد بر روی یک صفحه بسیار حساس و غیرقابل لمس، شبیه به آینه زندگی می کنند و به نوعی هدایت کننده جسمیان هستند.


کالبد احساس، سرزمین رقص‌ها: 

رهگذران این کالبد امواج بسیار ظریفی هستند که میان جسمیان و ذهنیان و مابقی کالبدها، در حرکتند. 


آگاه باش که تعادل در گوی با برقراری ارتباط صحیح میان این کالبدها حاصل می‌شود.


م

مثلث آگاهی (اراده، توجه، تمرکز)

آموختیم که اراده مهم ترین ابزار آدمی است و منشأ آن «خویشتن» است. اما مکانیسم آن چیست؟

برای ادراکش می بایست با «مثلث آگاهی» آشنا شویم.

مثلث آگاهی، نشان پادشاهی خداوند است که بر پیشانی بیداران نقش می بندد و دارنده اش در کائنات بسیار محترم شمرده می شود و اجر و قرب بسیار دارد.
مثلث آگاهی از سه راس «اراده» ، «توجه» و «تمرکز» به وجود می آید و برای درک مکانیسم اش لازم است دوباره به مفهوم اراده در وجودت توجه کنی.

 «اراده» به عنوان اولین ابزار آدمی، چون انگشتر سلیمان است که تو جای به دست کردن، بر گردنت آویخته ای و آگاه باش تا آنرا به دست نکنی اثرش هویدا نخواهد شد و چنانچه آنرا به دست کنی پرده ها کنار می روند و «هوشیاری» بر تو رخ می نمایاند و از تزویج این دو، رودی جاری می‌‌شود به نام «توجه» که تو صاحب آن می‌‌شوی یا به قول معروف، متوجه می شوی. 

حال اگر آن رود جاری بماند، دریایی می‌شود به نام «تمرکز» و وقتی در آن دریا شنا کنی، «آگاهی» کسب می‌‌نمایی، آگاهی ای از جنس هوشیاری و بدان هر چه بیشتر اینطور آگاه شوی به مقام «آدمیت» نزدیک‌تر خواهی شد.

و اما آگاه باش که مثلث آگاهی، حکمی است برای ورود به جهان‌‌های اسرار.


بهترین ابزار برای تقویت توجه و افزایش تمرکز، «تمرین تمرکز با دایره» است. 

و بهترین مکان برای تمرین تمرکز، باش‌گاه دنیای 44 است.


مکانیسم

توصیف دقیق عملکرد یک دستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یا رخداد یک پدیده ، ساز و کار.


من که هستم؟

اگر فقط با ذهن به این سوال بنگریم، ممکن است دچار سردرگمی و یا حتی ترس شویم. 

برای رسیدن به جواب، شاید بهتر باشد بپرسیم که من که نیستم؟!

در ابتدای کودکی، ادراک ما از «خویشتن» محدود بر جسم‌مان است، اما با گذر زمان و نقش بستن الگوهای بیشتر در ذهن ما، ادراک ما از «خویش» معطوف به این نقشها می‌شود.

گاه با این نقش‌ها چنان یکی می‌شویم که «هویت» خودمان را نیز به اشتباه با آنها یکی می‌‌پنداریم.

نقشهایی مانند فرزند، مادر، پدر، دانش آموز، دانشجو، استاد، کارمند، مدیر و … 

اما غافلیم که آنچه از «خویش» ادراک کرده‌ایم مجموعه تصاویری است که ذهن ما در تراکنش با دنیای پیرامون، برایمان ساخته‌ است.

حقیقت این است که ما نه جسم هستیم و نه ذهن !!!

ما «خویشتن» هستیم، ورای جسم و ذهن.

برای ادراک جایگاه خویشتن و تسلط بر دنیای درون، ضروری است که با رعایت بهداشت جسیمان و ذهنیان، تعادل میان آنها را برقرار کرده و حفظ کنیم. 

پس فراموش نکنیم که «که» نیستیم و با خودمان تکرار کنیم:

من جسم نیستم، من ذهن نیستم

من جسم نیستم، من ذهن نیستم

من جسم نیستم، من ذهن نیستم




منشأ رفتارهای ما

رفتار، از ریشه «رفتن» و  با کلماتی همچون طرز حرکت، روش، طرز عمل،  سلوک، فعل، مشی، کردار و سیره  معنا شده است.

رفتار، به این معناست که چطور امور را انجام می دهیم و چطور به عوامل محرک بیرونی و یا نیازها و خواسته های درونی واکنش نشان میدهیم.

مطالعه رفتارهای انسان بخش عمده ای از علم روانشناسی را تشکیل می دهد.

روزانه، ما رفتارهای مختلفی را انجام میدیم. رفتار می تواند یک مسواک زدن ساده باشد، یا نحوه صحبت کردن با اطرافیان، نحوه راه رفتن یا غذا خوردن، یا حتی نوع نگاه کردن ما به دیگران!

بسیاری از رفتارهای ما خودبخودی انجام می شوند و گویی دست ما نیستند، خیلی اوقات قصد داریم به روش خاصی رفتار کنیم، اما در شرایط که قرار می گیریم طور دیگری رفتار میکنیم.

انگار چیزی هست که نمی بینیم و آن تعیین میکند که ما چطور رفتار کنیم!

اما چه چیزی تعیین میکند که ما چطور رفتار کنیم؟

اگر به «تقلید» رسیدید، به جواب نزدیک شدید.

اما جواب دقیق تر این است که ما در اصل «الگوها» را تقلید می کنیم.

عامل اصلی تعیین کننده رفتارهای ما، «الگوهای ذهنی» ما هستند.

الگو قالبی ناپیداست که  پشت رفتارهای ما نهفته است.

ما الگوها را از پیرامون یاد میگیرم و اغلب به صورت ناآگاهانه تقلید می کنیم.


ن

نورامان (نردبان نور)

آموختیم که در گذر زندگی، بوران‌های مختلفی را تجربه خواهیم کرد، تجربه‌هایی که تشخیص نور و تاریکی در آنها بسیار سخت است.

بی‌شک میان این بوران‌ها به «گلوگاه»‌هایی خواهیم رسید. همان نقاطی که انتخاب‌های مختلف در برابر ما ظاهر شده و آگاهی ما محک زده می‌شود.

برای داشتن انتخاب صحیح در این گلوگاه‌ها، به نردبانی از نور درون نیاز داریم که به آن «نورامان» می‌گوییم. 

برای قدم گذاشتن بر نورامان نیازمند داشتن «صداقت با خود» و رعایت «حقیقت به هر قیمتی» هستیم. اگر این دو به نیکی در ما تلفیق شده باشند، «امان او» شامل حال ما شده و امکان استفاده از «نورامان» برایمان مهیا می‌شود. با استفاده از نورامان است که می‌توانیم، وارد چرخه بعدی شده و به سمت نوران پیشروی کنیم.




نوران

«نوران» کجاست و «نوریان» کیستند؟

نوران، جایی که در لازمان و لامکان واقع شده است. نوران در بعد صفر است، جایی پیش از بعد و ابعاد. 

َهمانطور که آموختیم، اگر امکان الوجود را دایره‌ای تصور کنیم، لایه مرزی این دایره را «باند اتحاد» یا «شالیک» می‌نامیم، شاید بتوان گفت که نوران در محدوده شالیک، واقع شده است. 

نوران سرزمین «نوریان» است، نوریان همان صالحانی هستند که یکتاپرست شده و منیت و حرص و آز و دروغ را کنار گذاشته و آگاهانه در مسیر خودشناسی در حرکتند. 

هنگامی که خواسته ما همسو با وحدت وجود باشد در میدان گرانش امواج طیب احساسات دمنده‌ای را تجربه کرده و حتی در بوران‌ها، با پیدا کردن «نورامان» در مسیر نوران قرار خواهیم گرفت. در این احوال، قلمرو وجود ما نورانی، بسیط و متعالی می‌شود.